جغدی پیر
هیس!مبادا سخنی ! جوی آرام
از بردره بغلتید و برفت.
آفتاب، از نگهش سردبه خاک
پرشی کرد وبنجید و برفت.
درهمه جنگل مغموم دگر
نیست زیبا صنمان راخبری.
دلربایی ز پس استهزا
خنده یی کرد وپس آنگه گذری.
این زمان بالش درخونش فروریا،جغدبر سنگ نشسته ست خموش.
هسی!مبادا سخنی ! جغدی پیر،
پای درقیر به ره دارد گوش.
نیمایوشیج
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی قاصدک منتظرظهور آوای قلبها... کوسالان سفیر دوستی ستاره .: شهر عشق :. عکس های عاشقانه منطقه آزاد غلط غولوت؟2 شیشه نور همای سعادت صاعقه سرزمین من ***رویا*** ارون کشکول قرآن و اهل بیت(ع)تنها راه نجات روانشناسی جالب فراق یار عشق بی انتها اتاق دلتنگی... به عشق ارباب من هیچم وبلاگ یک روز عالی برای تو همه نمک بریزیم! سوپر لینک خشگل دختر سکوت شخصی سیستم عامل ونرم افزارهای طراحی گرافیک آمار وبلاگ
بازدید امروز :14
بازدید دیروز :0 مجموع بازدیدها : 27296 خبر نامه
وضعیت من در یاهو
جستجو در وبلاگ
|